محل تبلیغات شما

من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می رفتی و من در تو مینواختم 
وقتی که من خیابان ها را بی هیچ مقصدی می پیمودم 
تو از میان نارون های گنجشگ های عاشق را بی هیچ پنجره ای دعوت می کردی 
وقتی شب مکدر می شد وقتی که شبم تمام نمی شد 
تو با چراغ هایت می آمدی به کوچه ما 
وقتی من در ایینه تنها می ماندم 
تو دستهایت را بخشیدی 
تو چشمهایت را بخشیدی 
تئ مهربانیت را بخشیدی 
تو زندگانیت را بخشیدی 
تو گوش می دادی 

اما افسوس افسوس و هزاران افسوس 

مرا ندیدی

شکستن این سکوت مرکبار

بیوفایی و باز هم ...

یاد دوستان قدیمی و خاطرات گذشته

تو ,بخشیدی تو ,افسوس ,بی ,های ,دستهایت ,را بخشیدی تو ,من در ,را بی ,بی هیچ ,ایینه تنها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

♥♥ حرف دلم ♥♥